بچه‌ها.. صدامو میشنوین؟! چرا دارین دونه دونه میکشین خودتونو؟!
میشه نمیرین؟! لطفا..
بچه‌های برازجون قوین.. چرا دارین وا میدین لعنتیا..
آمار خودکشی اینجا رفته بالا.. همه هم جوون و نوجوون.. بابا بیاین فقط به زندگی فاکیمون ادامه بدیم، یروز خوب میاد بلاخره..
این دختر.. دخترنوجوون کلاس نهمی.. مهدیه ارشدی دیروز خودش رو از ساختمون بسیجیان شهر برازجان انداخت پایین و از بینمون رفت.. همکلاسی یکی از دوستام بود.. حالم گرفته بدجور..
هرموقع خبر خودکشی میشنوم حالم بد میشه.
حالا هم که دیدم اون دختر چه شکلی بوده :))
نمیتونم از فکرش دربیام احتمالا بیشتر هم اون فیلم رو ببینم :)
ولی امیدوارم حداقل اونجایی که الان هست بهش سخت نگذره و بتونن درکش کنن و مجازات بیشتری براش نبرن :))💔
تولد... همه این اتفاقا باعث میشن دیگه از تولد بیزار باشم..
آره معلومه از چهره قشنگش الهی بمیرم...
وااای لعنتییییییییییییی
اصن نمیدونم چی بگمممم
الهی بمیرممم اونم یکی بود مثل ما چراااا وای چقد حالش بد بود خدایااااا نمیبینیییییییی این زندگیههههههه اصن مهم هسسس براااتتتتتتتتت چراا))))))))))
چهارشنبه یعنی فردا درسته؟
وای نه خدای من.)
نمیدونم چی بگممممم واییی تو مواظب خودت باش خواهش میکنم . همتون مواظب باشید.
خب حق دارن اینجا یکی از هشتما ازدواج کرد داش میرفت تهران یجور شده بود همشون داشتن میزدن تو کله هم گریه میکردن باید یکی میومد اینارو میکشید میبرد داشتن جون میدادن بعد فکر دوستت بمیره، اونم چی خودکشی کنه. اونا خوب میشناختنش دیگه همه چیو میدونستن بیچاره ها نمیتونم فکر کنم بهش معلما کمترین کاری که میتونستن بکنن رو انجام دادن! چرا زودتر دست به کار نشدن؟ اون مدرسه خراب شده مشاور نداش که این دختر اگه خودش نتونست مشکلاتشو حل کنه اگه تو خونه مشکلی داش بیاد به اون بگه؟ اه واقعا که&-----&
"))))))
گریه میکنم... جلوی دوستش خودشو پرت کرد؟
وای کِی ؟ اخه چطور کسی جلوشو نگرفت هیچکی تو اون خراب شده نبود نمیفهمم دوستش خانوادش اخه یهو چیشد با توجه به اینچیزایی که میگی من واقعا دارم دیوونه میشم همین.
جیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغغغغغغغفغغغغغ وای نههههههههههههههههههههههههه این بدترین اتفاقیه که میتونست بیفتههههههه نه چرااا نهههه
نه اصن موردی نداره من نباید انقد خوب باشم وقتی هیچکس خوب نیست دارم یه متن مینویسم براش شاید اروم شم شاید ببینه شاید تولدش مبارکه
واییییییییییی!
ببین من نمیدونم الان چرا از خودم بدم میاد احساس میکنم من باید یسر میومدم اونجا اون نوشترو میدیم من میخواستم باهاش حرف بزنم نباید اینجوری میشد نباید نه نه نه نهههههه
درباره اون متنن واقعا زیر پستت بفرستمش؟ اخه تموم چیزاییه که خودت گفتی من اصن مثل تو خوشگلم نمینویسم که بیشتر واسه خودم نوشتم تا یکم اروم شم تا تو گوشیم بمونه ازش. لایقش نیس اینجا باشه.
😭😭😭😭
وای چقدر منی قرار بود الان خواب باشمم ولی نمیشههههههه😭💔
هعی باشه یکم با خودم کلنجار برم- ولی میفرستم
شب فرا رسید؛ زمانی که چشمانت بسته شد، ماه من محو شد و شب هایم تار. پس بخواب زیرا تو بالاترین سیاره کهکشان منی که نمی‌رسد دستانم به چشم‌هات . صبح فرا می‌رسد و پلک می‌گشایی و جهان زاده می‌شود با نگاهی دیگر به کوچک ترین ستاره ات جایی دورتر از هستی، پشت زلف های پریشانت..
خوب بخوابی کوچولو.
شبت بخیر
اینو چندوقت پیش نوشتم همینجوری واسه شب بخیر نوشتم کلا ولی الان خیلی جور بود گفتم اینو بدم واسه شب بخیر بهت &-& *اینو تو متنی که نوشته بودم تو گوشیم تقدیمش کردم به مهدیه خوشگلXD
:)))قلبممم اوکی مرسی^^
